جدول جو
جدول جو

معنی سخن پیشه - جستجوی لغت در جدول جو

سخن پیشه
(سُ خَمْ شَ / شِ)
سخنور. ماهر در سخنرانی. خطیب:
در دست سخن پیشه یکی شهره درخت است
بی بار ز دیدار و همی ریزد از او بار.
ناصرخسرو.
آنجا که سخن خیزد از چند و چه و چون
دانای سخن پیشه بخندد زاقوالش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ تَ شَ / شِ)
ظالم. ستمکار. ستمگر:
ترا دیو است اندر طبع رستم خو ستم پیشه
به بند طاعتش گردن ببند و رستی از رستم.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 962).
بخراسان روم انصاف ستانم ز فلک
کآن ستم پیشه پشیمان بخراسان یابم.
خاقانی.
جفاپیشگان را بده سر بباد
ستم بر ستم پیشه عدل است و داد.
سعدی.
دل درماندگان بدست آور
بر ستم پیشگان شکست آور.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(کُ هَمْ / هُمْ شَ / شِ)
کهنه کار. آنکه مدتی دراز به حرفه ای اشتغال ورزیده باشد:
در این پیشه چون پیشوای نوی
کهن پیشگان را مکن پیروی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ شَ / شِ)
آنکه پیشۀ او سخا باشد. مرد با کرم و سخاوت. سخی. بسیار جوانمرد:
مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش
با خلق نکوکار بکردار و بگفتار.
فرخی.
این زین دین امیر سخاپیشه تا مرا
در مجلس تو کدیۀ دستار پیشه شد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
صفت بیدادگر، بیدادپیشه، جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ظالم
متضاد: مهربان، عادل
فرهنگ واژه مترادف متضاد